ماهی: خواسته ی یه جوون از یه خانواده ی طبقه ی متوسط چیه؟ حداقل ماهی یکبار بتونه با دوستاش بدون نگرانی رستوران بره؟ بتونه حداقل سالی چندبار لباس نو بخره؟ بتونه در حد متوسط و منطقی ظاهری آراسته داشته باشه؟ شاید ماهی یکبار پیک نیک بره؟
اگه هیچکدوم اینارو نداشته باشم راستش باهاش کنار میام. ولی با اینکه تو رشته ی تحصیلیم فعالیت نکنم نه... اصلن!
همه ی این مدت داشتم تمرین میکردم که یه مهندس بااخلاق باشم.
امیدوارم هرچقدر اوضاع سختتر بشه، منم قوی تر و پرتلاش بشم. حتی اگه کل کارخونه های این مملکت هم ورشکست بشن و حتی به یه مهندس هم نیاز نداشته باشن و منم پول احداث هیچ کارخونه و کارآفرینی رو نداشته باشم، و حتی اگه تو کل این مملکت حتی یه پروژه هم نباشه که روش کار کنم، با قایق، پا، خر، الاغ، بی گذرنامه و پاسپورت حتی فرار میکنم و میپرم تیر میخورم میمیرم. اوسکل
ماهی: میخواستم بگم خلاصه جا نمیزنم دیگه. ببخشید اینجوری شد تهش.
ماهی(پی نوشت) : شهرداری نمایش خیابانی گذاشته بودن. ازینایی که یسری میان موزیک میذارن، لباسای رنگی میپوشن، میگن دست بزنین تو رو خدا شاد باشین. بعد مردم شل و ول نگاهشون میکردن. نه دستی، نه رقصی، نه سوتی، نه لبخندی
دیشب رفتم پارچه بخرم، امروزم کل بازارو یه چرخ زدم....برچسب : نویسنده : mahikuchul بازدید : 185